فلسفه غیبت کبری از منظر روایات(1)
محمدهادى یوسفى غروى
اشاره
نگارنده در این نوشتار بر آن است گسترهی احادیث فلسفهی غیبت در کتابهای روایی را بیان دارد، و این نوشتار در بر دارنده مطالب ذیل است:
1. معرفی و توضیحاتی دربارهی کتابهای الکافی، الغیبه (نعمانی)، الغیبه (شیخ طوسی) کمال الدین و تمام النعمه و ... و مؤلفان آنان.
2 . شناساندن روایات علت غیبت و تبیین جایگاه آنها در این کتابها.
3. بعد از شناساندن هر کدام از کتابها، حکمتهای موجود در آن را بیان و در ذیل آن حکمتها روایاتی ذکر میکند.
نجاشی در رجال خود فرموده است: شیخ کلینی(ره) در مدت زمان بیست سال، کتاب بزرگ و ارزشمند <کافی> را تدوین و در سال 329 در بغداد دارفانی را وداع نموده است. البته نجاشی بیان نکرده است آن بیست سالی که کلینی (ره) صرف تدوین <کافی> نموده1 است، از چه زمانی شروع و در چه زمانی پایان یافته است. چنین برمی آید که زمان تدوین <کافی>بین 300 تا 320؛ یعنی، در حدود چهل سال بعد از آغاز غیبت صغری بوده است.
کلینی(ره) در کتاب خود، هشت باب در بیست صفحه را به حضرت حجت (عج) اختصاص داده است که دو باب از آن، دربارهِ بحث غیبت حضرت- البته بدون عنوان علت غیبت - است.
باب اول، بابی نادر درباره<غیبت> و شامل سه خبر است که هیچ کدام بیانگر علت غیبت نیست.
باب دوم، شامل سی حدیث است.
حکمت یکم. امتحان و آزمایش
امام کاظم فرمود:2 <و همانا برای صاحب امر، غیبتی است تا اینکه کسانی که قائل به آن بودهاند از این امر برمی گردند. همانا آن محنتی از جانب خداست که خداوند به سبب آن، بندگان و خلق خود را میآزماید.>
امام صادق،علیهالسّلام، فرمود:3 <به خدا قسم؛ امامتان سالها از روزگار شما، غیبت میکند و بدین جهت آزمایش خواهید شد؛ تا اینکه گفته میشود: او مرده است و یا خدامیداند به کدام بیابان سر نهاده است.>
به نقل از امام صادق(ع) در خبر پنجم آمده است که فرمود:4 <همانا برای قائم (عج) قبل از آنکه قیام کند، غیبتی است... همانا خداوند تعالی، دوست دارد که شیعیان را بیازماید. پس در آن زمان کسانی که باطلگرا هستند، شک میکنند>.
سپس مرحوم کلینی (ره) برای این معنا، باب مستقلی به عنوان <التمحیص و الامتحان> باز نموده و شش خبر از ائمه اطهار (ع) آورده است، منصور صیقل نقل میکند: من و حارث بن مغیره و تعدادی از شیعیان، نشسته بودیم و با هم سخن میگفتیم و امام(ع) کلام ما را میشنید که به ما فرمود:<شما کجایید؟ هیهات! هیهات! نه به خدا قسم! آنچه که چشم به راه آن هستید، واقع نمیشود؛ مگر آنکه غربال شوید.
نه به خدا قسم! آنچه چشم به راه آن هستید واقع نمیشود؛ مگر آنکه بررسی شوید. نه به خدا قسم! آنچه چشم به راه آن هستید واقع نمیشود، مگر آنکه جدا شوید. نه به خدا قسم! آنچه چشم به راه آن هستید، واقع نمیشود؛ مگر پس از ناامیدی. نه به خدا قسم! آنچه را که چشم به راه آن هستید، واقع نمیشود، مگر آن گاه که هرکس بدبخت است بدبخت شود و هرکس خوشبخت است، خوشبخت شود>.5
این خبر با موضوع ارتباط دارد و دیگر اخبار در مطلق امتحان است. و پیش از این گذشت شیخ کلینی(ره) هیچ یک از این روایات را عنوان <علت غیبت> نداده است. و باز این معنا خواهد آمد که شیخ طوسی میگوید: امکان ندارد ازمایش الهی علت غیبت باشد.
حکمت دوم. ترس برجان
حدیثهای شمارهِ 5،9،18،29 را زراره از امام صادق (ع) نقل کرده است و همگی بر این حکمت اذعان دارند. البته به نظر میرسد آنها یک <خبر واحداند> که سه طریق دارند. کوتاهترین آنها، حدیث شماره 9و 18 و طولانیترین آنها حدیث شماره 29 است. کاملترین این خبرها، حدیث شماره 5 است که زراره در ضمن آن میگوید: <شنیدم اباعبدالله فرمود: همانا برای قائم(عج) قبل از آنکه قیام کند، غیبتی است گفتم: چرا؟ فرمود: میترسد و بادستش به شکمش اشاره کرد>.6
حکمت سوم. برای آنکه بر او بیعتی نباشد.
در خبر 27 از اخبار <باب غیبت>، هشام بن سالم روایت میکند که حضرت صادق (ع) فرمود: <قائم(عج) قیام میکند، درحالی که در گردن او عهد و بیعتی نیست>.7
نعمانی و اولین کتاب در غیبت
در اوائل دوران غیبت صغری در شهر نعمانیه، ابراهیم بن جعفر صاحب فرزندی متولد شد که او را محمد نامید.
محمّد علوم اولیّه را در نزد پدرش آموخت، سپس در طلب علم به بغداد کوچ کرد و در آنجا سکونت گزید.
در اوایل قرن چهارم شیخ کلینی (ره) از ری به بغداد مهاجرت کرد و در آنجا در طول بیست سال، کتاب <کافی> را تدوین نمود. شیخ ابوعبدا... محمد بن ابراهیم نعمانی برای طلب علم به محضر ایشان میرفت و کتاب کافی را برای ایشان مینوشت8 تااینکه کلینی در سال 329 وفات یافت.
در آن روزها شهر حلب و شام، تابع مصر بود و کافور اخشیدی بر آنها حکومت میکرد. در حلب سیف الدوله علی بن عبدا بن حمدان در سال 333 حاکم شده بود. وی بر شام و الجزیره، دست یافت. و شاعران و عالمان بزرگ، از جمله نعمانی، بر او وارد میشدند.
بعد از حدود ده سال در اواخر سال 342 نعمانی کتاب <غیبه> را بر کاتبش، محمد بن ابی الحسن الشجاعی، املا کرد9 و در مقدمهِ آن دربارهِ سبب تاءلیف این کتاب آورده است:
<گروههایی را دیدم که به مذهب تشیّع منسوب و به پیامبر اکرم(ص) وابسته بوده و قائل به امامت میباشند. اما آنان دچار تفرقه و چند دستگی شده و واجبات الهی را سست میگرفتند و محرّمات الهی را سبک میشمردند. برخی در حق اهل بیت غلوّ کرده و برخی دیگر هم کوتاه میآمدند.
همگی جز تعداد کمی از آنها در مورد امام زمان و ولی امرشان به شک افتادهاند؛ در حالی که خداوند او را به علم خود به علّت گرفتاریهایی که به واسطه غیبت ایجاد شده، برگزیده است. پیوسته این دو دلی و شک در دلهای آنها اثر گذاشته است؛ چنانچه امام علی (ع) در وصف طالبان علم به کمیل بن زیاد میفرمود: <کسی که تسلیم اهل حق است، اما بینشی ندارد، در اوّلین برخورد با شبهه، شک در دل او راه مییابد>؛ تا آنجا که آنها را به وادی گمراهی، سرگردانی، کوردلی و انحراف میکشاند و از آنها، جز اندکی که بر دین خدا ثابت قدماند - باقی نماند. اینان به ایمان خداوند چنگ زده و از راه راست منحرف نگشتهاند و تنها وصف <فرقه ثابت بر حق> برایشان محقق است بادهای مخالف، آنان را نلرزاند، فتنه و آشوبها به آنها آسیبی نرساند.
پرتو دروغین سراب، آنان را نفریبد؛ زیرا این گروه به حرف مردم و تقلید این و آن دیندار نشدهاند تا با حرف آنها، از دین و مسلک خود خارج شوند.
به جان خویش سوگند! هیچ کس به وادی گمراهی، سرگردانی و فتنهِ حوادث وارد نشده و دچار خروج از راه راست و افتادن به دامان مذاهب بیهوده و باطل نگردیده است؛ مگر به جهت کم بهره بردن او از روایات و علم و بی نصیب بودن از بینش و شعور. این بدبختها هرگز در جست و جوی علم، کوششی نمیکنند و برای به دست آوردن و بازگو کردن روایت، از سرچشمهِ پاک و به دور از آلودگی به خود زحمت نمیدهند. هر چند اگر بر ایشان روایت هم میشد، بدون اینکه معنای آن را بفهمند، همانند کسانیاند که برایشان روایتی نقل نشده است.
بیشتر کسانی که به این مذاهب گام نهادهاند، دارای یکی از این چند حالت بودهاند: عدهای از آنان، کسانی اند که بدون اندیشیدن و دقت و از روی ناآگاهی، وارد آن شدهاند. به مجرّد برخورد با اندک شبههای گمراه و سرگردان میشوند. عدهای دیگر، کسانی اند که به دنبال طلب دنیا هستند و همین که گمراهان و دنیاپرستان نظر آنها را به سوی دنیا جلب کنند، منحرف گشته، دنیا را بر دین مقدّم میدارند و دین را فدای دنیا میکنند.
این در صورتی است که آنان با سخنان عوام فریب و بیهوده فریب شیاطین را خوردهاند.
گروهی نیز به جهت ریاکاری و برخورداری از حسن ظاهر، خود را با لباس مذهب میآرایند و هدفشان ریاست است که تمام علاقهِ آنها در آن خلاصه شده؛ بدون اینکه کوچکترین اخلاص و اعتقادی به حقانیت آن داشته باشند. پس خداوند هم نعمت نکو را از آنان سلب کرده، روزگارشان را دگرگون میسازد و آتش خشم و عذاب خود را برای آنان آماده میکند.
عدهای دیگر، به دلیلکم بودن ایمان شان به آن گرویدهاند؛ امّا خودشان هم به درستی و حقانیت آنچه میگوید، اعتقاد محکمی ندارند.
پس خواستم که به خداوند عزّوجل تقرب جسته باشم، به وسیله ذکر آنچه از جانب امامان معصوم و صادق آمده است؛ از امیرالمؤمنین گرفته تا آخرین امامی که از او روایتی دربارهِ غیبت منقول است. این غیبتی است که خداوند هرکس را که از درک آن و هدایت به سوی آنچه از معصومین صادق روایت شده، محروم نموده باشد؛ چشم دل او را کور ساخته است. این روایات برای اهل حق، درستی آنچه روایت شده مسلّم میدارد و بدان اعتقاد دارند و دلیل شان بر وقوع آن، موکّد خواهد شد و آنچه را که هشدار داده بودند، تصدیق خواهد نمود>.10
گویا به نظر شیخ نعمانی(ره) آن شصت خبری که کلینی روایت کرده، برای برطرف کردن شبهات فراوان این جماعت، در باره غیبت، کافی نبوده است. بنابراین نعمانی اولین کتاب مستقل در باب غیبت (در 26 باب)، را بر اساس احادیثی که بزرگان از ائمه(ع) نقل کرده و در نزد او موجود بوده، تدوین کرده است.
حکمت آزمایش
نعمانی در این 26 باب، بخشی را به علت یاحکمت غیبت اختصاص نداده است. البته عنوان باب یازدهم را چنین قرار داده است:<آنچه دربارهِ تحمّل مشقّات و غربال کردن و چند دستگیها در زمان غیبت رسیده است>.
در مقدمه نیز دو حدیث از احادیث وارد در این باب را ذکر کرده است.11
نعمانی در باب هفتم، تصریح دارد بر اینکه <تمحیص> علت غیبت است: <و غیبت12 ... خداوند آن را با واقع شدن در آزمایش و امتحان و غربال شدن اراده فرموده، به جهت تدبیری که برای بشر مقرر کرده، تا کسانی که ادعای این امر (تشیع) را میکنند تصفیه شوند.13
و آزمایش بندگان با غیبت او، برای پدید آمدن شیعیان خالص است این آزمایش با پایداری بر امور او و اقرار بر امامتش و دینداری خدا حاصل میشود؛ با ایمان به اینکه او (حجت) حق است و وجود دارد و اگر چه شخص او غایب باشد زمین از او خالی نمیماند، و ایمان او بدین گونه است که؛ به تمامی آنچه رسول خدا و امیر المؤمنین و ائمه(ع) فرمودهاند - بعد از غیبتش به هنگام ناامیدی مردم از او، قیامش را با شمشیر بشارت دادهاند> - ، باور و یقین داشته است.14
این باب را با این جمله به پایان میرساند: <غیبت امام،علیهالسّلام، در این عصر برای پاک ساختن کسی است که خالص شدنی است و برای نابودی کسی که هلاک شدنی است و همچنین برای نجات هرکس که باپایداری بر حق، اهل نجات است و همچنین برای بر طرف ساختن شک و تردید و یقین آوردن به آنچه از امامان وارد شده است.
ناگزیر این اندوه باید پیش اید، سپس زمان خواست خدا فرا برسد؛ نه آن زمان که مردم بخواهند. خداوند ما و شما را - ای جماعت با ایمان شیعه که پیوسته دست به ریسمان خدا دارید و به دستورات او گردن مینهیند - از آنها قرار دهد که از گرفتاری غیبت نجات مییابند که در آن هرکس خواست خود را گزیند و به اختیار پروردگارش راضی نشود و خواستار شتاب در تدبیر خدای سبحان گردد به آن چه که مأمور بوده صبر نکرده است.15
از جمله روایات نعمانی در این باب، روایتی است که امام صادق (ع) از امام علی (ع) نقل کرده است که فرمود:<خداوند در آخرالزمان مردی از فرزندان مرا برمی انگیزد، خونخواهی میکند و از میان آنها غایب میشود، برای آنکه اهل گمراهی از دیگران جدا شوند>.16
سپس ایشان روایتی را بیان میکند که کلینی از امام کاظم نقل کرده است؛ از امام صادق روایت نموده است: <همانا خداوند قلوب شیعیان را امتحان میکند>.17
و در ادامه روایاتی را که کلینی از امام باقر (ع) و امام رضا (ع) نقل کرده است، ذکر میکند.18
نعمانی و علت بیعت نبودن بر گردن حضرت
در خبر 47 از باب - آنچه درغیبت امام منتظر روایت شده - به نقل از کناسی از امام باقر(ع) روایت میکند که: <همانا برای صاحب این امر دو غیبت است حضرت قیام نمیکند در حالی که بیعت کسی در گردن او باشد>.
سپس نعمانی روایتی را ذکر میکند که کلینی از هشام بن سالم به نقل از امام صادق روایت کرده است: <قائم قیام میکند در حالی که عقد و عهد و بیعت کسی در گردن او نیست>.19
نعمانی و علت ترس برجان
کلینی خبر زراره از امام صادق (ع) یا امام باقر (ع)را با چهار سند نقل میکند که نعمانی درالغیبه، همین خبر را ذکر کرده و دو طریق دیگر به آن افزوده است.18
وی برای خبر مفضل بن عمر از امام باقر یا امام صادق،علیهالسّلام، سه طریق ذکر کرده است: <زمانی که حضرت قائم قیام کند این آیه را میخواند <پس از شما فرار کردم آن زمانی که از شما ترسیدم>. سپس مرحوم نعمانی نویسد: این احادیث مصداق قومش است که : <در او سنتی از حضرت موسی است و آن اینکه او ترسیده است و در کمین است>.21
کراهت تعیین وقت ظهور
چنان که گفته شد، کلینی در کافی، هشت باب را به صاحب الزمان (عج) اختصاص داده است. عنوان باب ششم <کراهیه التوقیت> میباشد و در آن دو خبر از امام باقر،علیهالسّلام، و پنج خبر از امام صادق (ع)، در نفی تعیین وقت ظهور ذکر کرده است، امّا این سخن باقی میماند که چرا کلینی(ره) از این باب به <کراهت> تعبیر کرده است نه <حرمت>.
شاید علت آن اخباری است که از ائمه،علیهمالسّلام، نقل شده است؛ خصوصاً آنکه نعمانی دو حدیث از امام صادق (ع) در همین باب نقل میکند وی حدیث اوّل را از کلینی بسند علی بن ابی حمزه البطائی از امام صادق روایت میکند که آن حضرت فرمود:
<صاحب این امر از غیبتی ناگزیر است... و با وجود سی تن (یابه همراهی 30نفر) در آنجا وحشت و ترسی نیست>.
حدیث دوم - (ح 90) را هم با سند فوق از امام صادق (ع) نقل کرده است که: <قائم فرزندان من برابر عمر حضرت ابراهیم - که 120 سال بوده است - عمر میکند و به صورت جوان رشیدی 32 ساله آشکار میگردد>.
سپس اضافه میکند: این گفته تنها برای آرامش بخشیدن به شیعیان و نزدیک نشان دادن آن است؛ زیرا ایشان خود فرمودهاند: <ما زمانی را تعیین نمیکنیم و هرکس تعیین وقتی را از ما برای شما روایت کرد، او را تصدیق نکنید و هراس نداشته باشید از اینکه او را دروغگو شمرده و بدان گفته عمل نکنید22
سپس نعمانی، بابی را تحت عنوان <روایاتی که در نهی از تعیین وقت ظهور و بردن نام حضرت وارد شد،> مطرح میکند و در آن پانزده خبر میآورد که کلینی (ره) روایت آخر آن را در کافی در باب <کراهت تعیین وقت> آورده است.
کلینی حدیث ششم آن را در کافی به سند حسن بن علی بن یقطین از برادرش حسین به نقل از پدرشان از امام کاظم(ع) ذکر کرده است که آن حضرت فرمود <ای علی: تاکنون دویست سال است که شیعه با امیدها و آرزوها پرورش داده شده است>. یقطین پدر علی از موالی بنی عباس بود. ایشان به پسرش گفت: چرا آنچه به ما گفته شد (خلافت بنی العباس) واقع شد ولی آنچه به شما گفته شد، صورت نگرفت؟ علی به او پاسخ داد <آنچه به ما و شما گفته شد هر دو از یک جا بیرون آمده است، جز اینکه زمان کار شما فرارسید. بنابراین فوراً به شما داده شدو همان طور که گفته شده بود انجام پذیرفت، ولی زمان کار ما فرانرسیده است. بنابراین به امید و آرزو ما را سرگرم نمودهاند، زیرا اگر به ما گفته میشد، این امر نخواهد شد، مگر پس از گذشت دویست سال یا سیصد سال، حتماً دلها سخت میشد و بیشتر مردم از ایمان به اسلام برمیگشتند ولی گفتند: چقدر سریع و نزدیک است برای آنکه دلهای مردم به ایمان نزدیک شود و فرج را نزدیک بنمایاند>.23
صدوق و دومین کتاب در غیبت
ظاهراً علی بن بابویه قمی، حدود سال 260 (سال وفات امام حسن عسکری) به دنیا آمده است. شیخ طوسی در <الغیبه> به سند خود از مشایخ اهل قم، روایت کرده است که ایشان گفتهاند: ابن بابویه با دختر عموی خود، ازدواج کرد و صاحب فرزندی شد. سپس به شیخ ابی القاسم الحسینی بن روح نامهای نوشت که از محضر حضرت حجت بخواهد که دعا کند تا خداوند فرزندان فقیهی به او روزی دهد.
جواب آمد: <تو از این (خانم) صاحب فرزندی نخواهی شد، ولی مالک کنیزی دیلمی خواهی شد که از او صاحب دوفرزند فقیه میشوی>.24
این قضیه در اوایل سفارت حسین بن روح، بعد از سال 305 اتفاق افتاد. بنابراین ولادت صدوق حدود سال 307؛یعنی، قبل از پنجاه سالگی پدر بزرگوارش بوده است. ایشان وقتی به سن چهل سالگی رسید آوازهِ فضلش به همه جا- از جمله شهر ری - رسید و اهل ری از او خواستند که به آنجا هجرت کند.
شیخ صدوق این پیشنهاد را پذیرفت و به آنجا مهاجرت کرد.ایشان در آنجا مشهور شد و آوازه شهرتش، به شاه رکن الدین اباعلی الحسن بن بویه الدیلمی رسید و از ایشان خواست که نزد او حاضر شود و شیخ هم به مدت ده سال پیش او ماند، تازمانی که برای زیارت امام رضا،علیهالسّلام، قصد سفر به خراسان را داشت.25
وی پس از نائل شدن به زیارت امام رضا(ع) به نیشابور بازگشت و در آنجا اقامت گزید و متوجه شد بیشتر شیعیانی که نزد او رفت و آمد میکنند، در موضوع غیبت حیران و سرگرداناند و در امر قائم (عج) شبهاتی دارند. در این زمان شیخ بزرگواری از دانشمندان اهل قم (شیخ نجم الدین ابوسعید محمدبن الحسن بن الصلت القمی) که شخصیّتی اهل فضل و عمل بود، از بخارا آمده و بر ایشان وارد شد.
یک روز که آن شیخ بزرگوار با صدوق (ره) سخن میگفت، یادآور شد که با یکی از بزرگان فلسفه و منطق دیدار کرده و دربارهی حضرت قائم (عج) سخنی از او شنیده است که شیخ نجمالدین قمی را سرگردان و حیران کرده و در امر طول غیبت و انقطاع اخبار، او را به شک و تردید انداخته است و وی از صدوق(ره) خواست که در موضوع غیبت کتابی تألیف کند. شیخ نیز به او وعده داد که هنگام بازگشت به وطن خود (شهر ری) خواهش او را اجابت کند.26
وی هنگام بازگشت به شهر ری، تاءلیف کتاب <کمال الدین و تمام النعمه در اثبات غیبت و برداشتن حیرت> را آغاز کرد.
صدوق(ره) نوشته است: به وسیلهِ اخبار وارده از پیامبر اکرم (ص) و ائمه (ع) در امر غیبت، نهایت کوشش و تلاش خود را در ارشاد مردم به حق و راه راست نمودم. اما آنان به جای تسلیم و پذیرش (اخبار و روایات) به ارا و قیاسهای عقلی روی آورده بودند25 به همین دلیل ایشان قبل از آنکه با روایات پیامبر اکرم،صلّیاللّهُ علیهوآلهوسلّم، و اهل بیت،علیهمالسّلام، فصلهای کتاب را تنظیم کند، شروع به پاسخ در شبهاتی میکند که در آنها آرا و قیاسهای عقلی با اخبار ائمه اطهار آمیخته است.
او مینویسد: مخالفان ما گفتهاند: بنابر قول شما بعد از وفات پیامبر اکرم،صلّیاللّهُ علیهوآلهوسلّم، یازده امام آمدهاند که همگی با اسم و شخص خاص بین شیعه و اهل سنت معروف بودهاند. حال چنانچه صاحب زمان هم مانند آن امامان آشکار و معروف نباشد، امر امامت آن یازده امام هم بیهوده و فاسد میگردد. همان گونه که موضوع صاحب الزمان شما، به واسطه نبودن و عدم امکان وجود او در طول این مدت، فاسد و بیهوده است!
صدوق و علت ترس برجان
صدوق(ره) در پاسخ نوشته است: میگوییم: ظهور حجتهای الهی در مقامات خود، در زمان تسلط حکومتهای باطل، از جهت امکاناتی است که برای ارشاد و تدبیر مردم زمان خود داشتهاند.
اگر وضعیت به گونهای باشد که برای امام تاحدودی تدبیر و رهبری نسبت به دوستانش ممکن باشد، ظهور <حجت> لازم است و اگر هیچ امکان مناسبی برای تدبیر و رهبری وجود نداشته باشد و حکمت الهی و تدبیر معنوی موجب پنهانی بودن او گردد، خداوند او را در پشت پرده غیبت پنهان میکند تا اینکه مدت غیبت بگذرد؛ همان گونه که پس از مطالعه تاریخ همهِ حجتهای خدا از پیامبران و ا وصیای پس از وفات حضرت آدم تا این زمان، این گونه بوده است؛ بعضی از آنها آشکار و برخی پنهان بودهاند. البته قرآن کریم هم به این سخن اشاره دارد که: <رسولانی را که داستان شان را از پیش برای تو گفتیم و رسولانی که قصهی آنان را نگفتهایم>.28
همچنین عبدالحمید بن ابی الدیلم میگوید: امام صادق ،علیهالسّلام، فرمود: <ای عبدالحمید؛ برای خدا رسولانی آشکار و رسولانی پنهان است؛ زمانی که از خدا به حق رسولان آشکار خواستی، از او به حق رسولان پنهان نیز بخواه>.
حجتهای خدا از زمان رحلت آدم تا پیدایش حضرت ابراهیم ،علیهالسّلام، او صیایی آشکار و پنهان بودهاند.
در زمان تولد حضرت ابراهیم، ظهور حجت امکان نداشت، چون نمرود فرزندان مردم سرزمین خود را برای یافتن ابراهیم ،علیهالسّلام، به قتل میرساند.
بنابراین خداوند، وجود حضرت ابراهیم و تولد او را پنهان کرد. تا آنکه مدت غیبت تمام شد و حضرت ابراهیم آنها را به وجود خود راهنمایی کرد و امر خود را ظاهر نمود؛ زیرا ارادهِ الهی بر این تعلق گرفت که حجت خود را بر مردم ثابت و دین خود را کامل کند.
بعد از وفات حضرت ابراهیم تا زمان حضرت موسی(ع) هم او صیایی بودند که حجتهای خدا در روی زمین به شمار میآمدند و پشت سر هم وصایت را از یکدیگر، ارث میبردند و آشکار یا پنهان بودند.
در زمان حضرت موسی،علیهالسّلام، نیز آن گاه که خبر تولد او منتشر شد، فرعون برای یافتن او، فرزندان بنی اسرائیل را میکشت. بنابراین خداوند ولادت او را پنهان ساخت و همان طور که قرآن خبرداده مادرش او را در دریا انداخت؛ تا آنکه موسی،علیهالسّلام، دعوتش را آشکار کرد و خود را به مردم شناساند. چون هنگام درگذشت حضرت موسی،علیهالسّلام، رسید، او نیز تا زمان ظهور حضرت عیسی(ع) اوصیایی در عیان و یا نهان داشت.
عیسی،علیهالسّلام، با دلایل روشن، نبوت خود را از هنگام ولادت آشکارا به جهان نشان داد و براهین خویش را منتشر ساخت، زیرا مانعی از اظهار وجود خود نداشت و پس از وی هم اوصیایی بودند که برخی عیان و گروهی پنهان بودند و این حجتهای الهی تا زمان ظهور پیامبر ما وجود داشتند.
بعد از ظهور پیامبر اکرم،صلّیاللّهُ علیهوآلهوسلّم، لازم بود که آن حضرت - به روش پیامبران پیشین - اوصیای خود را معین کند. پس همان طور که پیامبران گذشته اوصیای خود را معیّن کردند، پیغمبر اسلام نیز اولیای خود را مشخص کرد.
بین شیعه و اهل سنت، مشهور و معروف است که خلیفه ناحق معاصر امام حسن عسکری،علیهالسّلام، برایشان ناظران و پاسدارانی گماشته بود و تا زمان وفات، آن حضرت را به دقت تحت نظر داشتند.
وقتی آن حضرت وفات کردند، تمام خدمتکاران و خاندان او را بازداشت نمود و زیر نظر داشتند و کنیزان آن حضرت را زندانی کردند و به دنبال فرزند نوزاد او بازرسی دقیقی انجام دادند. از این رو سنت غیبت دربارهِ آن حضرت، همانند سنت غیبت در حجتهای گذشته جاری شد.29
محقق کتاب کمال الدین برای این قسمت از کتاب، عنوان <اثبات الغیبه والحکمه فیها> را قرار داده است. البته این عنوان برگرفته از اولین گفتار صدوق (ره) است که فرمود: حقیقت غیبت امام زمان (عج) روشن و دلیل آن پیروز است، باید آثار حکمت خدای عزوجل و تدبیر پابرجای او را دربارهِ امامان گذشته سنجید که چگونه گردن کشان و فرعون منشان، در قرنهای گذشته بر آنان چیره شدند. امروز هم میبینیم که پیشوایان کفر اهل دروغ و دشمنی و افترا و پرونده سازی، برهمه چیز مسلّط شدهاند.30
بنابراین صدوق(ره) در اینجا اقرار میکند که حکمت غیبت حضرت حجت (عج)، همانند حکمت پنهان شدن رسولان، انبیاو اوصیای گذشته است آنان به جهت ترس بر جانشان از دست فرعونیان و طاغوتیان و کشته شدن شان قبل از اعمال رسالت خود، پنهان میشدند.
وی برای تصدیق این حکمت ثابت و فراگیر، تنها به روایتی از امام صادق،علیهالسّلام، استشهاد کرده است فرمود:<همانا برای خدا رسولانی آشکار و پنهان است>.
صدوق(ره) جزء دوم کتاب کمال الدین را با باب <در آنچه از امام صادق،علیهالسّلام، در نقل بر قائم (عج) و غیبت او نقل شده> شروع میکند و در خبر 23 همان روایت سابق از امام صادق را در <ترس برجان> نقل میکند و ذیل روایت میآورد: <جز آن که خداوند تبارک و تعالی دوست دارد که شیعیان را آزمایش کند>.
در خبر 32 هم ضمن تکرار <ترس برجان> اضافه میکند: <برای آنکه خداوند دوست دارد که خلق خود را آزمایش کند، پس در این هنگام است که باطلان به شک و تردید میافتند>.31
صدوق و حکمت آزمایش الهی
صدوق(ره)، در خبر 35 روایتی از مفضل بن عمر به نقل از امام صادق،علیهالسّلام، در آزمایش الهی ذکر میکند32 و بعد از آن هم خبری از عبدالرحمن بن سیابه به نقل از امام صادق(ع) ذکر میکند که فرمود:<چگونه خواهید بود آن گاه که بی امام و رهبر و دانش بمانید و از یکدیگر بیزاری بجویید، آن زمان که آزمایش و از هم جدا شده و غربال گردید>.33
در خبر 51 هم روایت دیگری از مفضل به نقل از امام صادق،علیهالسّلام، ذکر میکند که فرمود: <ایام غیبت او طولانی شود، تا حق محض، آشکار شود و ایمان از نفاق جدا گردد؛ به واسطه آنکه هر کس از شیعیان که بدطنیت باشد، از تشیع برگردد؛ آنهایی که آن گاه که امنیت و امکانات و جای گزینی در عهد حضرت قائم را احساس کنند خوف نفاقشان رود>.34
سپس وی بابی به عنوان <علت غیبت> باز میکند و در آن یازده خبر میآورد.
در خبر ششم، سریر صیرفی کوفی از امام صادق،علیهالسّلام، نقل میکند:<فرمود: همانا برای قائم ما غیبتی است که زمانش طولانی است به او گفتم: ای فرزند رسول خدا! چرا؟ فرمود: برای آنکه خداوند تبارک و تعالی روش غیبت پیامبران در او جاری شود>.
صدوق این باب را با روایتی از عبدا... بنفضل هاشمی به پایان میرساند که گفت: <شنیدم امام صادق،علیهالسّلام، فرمود: صاحب الامر غیبتی دارد که از آن ناچار است؛ همه باطل جویان در آن به شک و تردید میافتند. به امام عرض کردم: فدایت شوم! حکمت غیبت چیست؟ امام فرمود: حکمت غیبت او، همان حکمت در غیبتحجتهای خدا است که پیش از او بودند>.35
وی در مقدمه کتاب خود و در بیان علت تألیف آن، خوابی را نقل میکند که هنگام بازگشت از زیارت امام رضا،علیهالسّلام، در نیشابور، دیده بود. صدوق(ره) در آن خواب امام زمان (عج) را مشاهده میکند که بر در کعبه ایستاده است، بر امام سلامعرض میکند و امام هم جواب سلام وی را میدهد و به او میفرماید: <در باب غیبت کتابی بنویس و در آن غیبتهای انبیا را ذکر کن>.36 وی نیز غیبتهای انبیا را در هفت باب و حدود سی صفحه ذکر میکند.
مراد صدوق(ره) از تقریر این حکمت ثابت و عام، این نبود که حکمت غیبت را در آن منحصر کرده و سایر حکمتها را تصدیق نکند؛ بلکه بدین معنا است که این حکمت را بر سایر حکمتها مقدّم دارد. شاید هم به جهت آن خواب و اشارات امام بوده است.
البته این حکمت با حکمت <ترس بر جان بدون انجام دادن مأموریت> فرقی ندارد. برای این حکمت چهار خبر آورده است که طریق آنها را از امام صادق،علیهالسّلام، و امام باقر،علیهالسّلام، روایت کرده است:
<امام باقر،علیهالسّلام، فرمود: همانا برای قائم قبل از آنکه قیام کند، غیبتی است. زراره میگوید: به امام عرض کردم: چرا؟ امام فرمود: میترسد و به شکمش اشاره کرد>. در حدیث دیگر آمده است <امام باقر فرمود: همانا برای قائم (عج) قبل از ظهورش غیبتی است، زراره میگوید: به امام عرض کردم: چرا؟ امام فرمود: میترسد و با دستش به شکمش اشاره کرد و زراره گفت: یعنی، کشته شدن>.
همچنین نقل میکند:<امام صادق،علیهالسّلام، فرمود: ای زراره! برای قائم به ناچار غیبتی است، زراره میگوید: عرض کردم: چرا؟ امام فرمود: بر جان خود میترسد و با دستش به شکمش اشاره کرد>.
در حدیث دیگری آورده است: <امام صادق،علیهالسّلام، فرمود: برای قائم قبل از قیام کردن غیبتی است، زراره میگوید: عرض کردم: چرا؟ امام فرمود: برجان خود میترسد (کشته شود>).
صدوق و حکمت <برای آنکه بر او بیعتی نباشد>
صدوق(ره) قبل از اخبار این حکمت، ابتدا پنج خبر را میآورد که در واقع چهار خبر هستند؛ زیرا خبر اول و پنجم هر دو یکی است. ابی بصیر از امام صادق،علیهالسّلام، نقل کرده است: <صاحب این امر از میان مردم پنهان شد برای آنکه زمانی که خروج میکند، بیعت هیچ کس برگردن او نباشد>.
حدیث دوم و سوم را جیل بن صالح و هشام بن سالم، از امام صادق،علیهالسّلام، نقل میکنند که اما م صادق،علیهالسّلام، فرمود:<قائم قیام میکند یا برانگیخته میشود؛ در حالی که بیعت هیچ کس در گردن او نیست یا برای هیچ کس در گردن او بیعتی نیست>.
حسن بن علی بن فضال نیز از امام رضا،علیهالسّلام، نقل میکند: <گویا شیعه را میبینم که در وقتی که سومین فرزند مرا از دست میدهند، مانند چهار پایان در طلب چراگاه هستند، ولی نمییابند؛ برای آنکه امامشان از آنان پنهان است، عرض کردم: برای چهای فرزند رسول خدا؟ امام فرمود: برای آنکه چون با شمشیر قیام کند، بیعت کسی در گردنش نباشد>.37
عمدهِ اخبار <علت غیبت> همین ده خبر هستند که در بردارندهِ دو حکمت برای غیبت هستند: 1.ترس برجان، 2.بیعت هیچ کس برگردن او نباشد.
البته حکمت دوم، ثانوی و تنزیلی است؛ یعنی، بر فرض ظهور، در صورتی از قتل نجات مییابد که با ظالمان بیعت کند>.
حکمت چهارم :<حکمت تفصیلی معلوم نیست>
صدوق(ره) آخرین خبر در باب علت غیبت را از عبدا... بن فضل هاشمی نقل میکند و در آن اشاره دارد بر اینکه این دو حکمت ذکر شده هر دو اجمالی هستند، امّا حکمت تفصیلی آن بعداً کشف میشود و در این دو روایت امام صادق،علیهالسّلام، فرمود:<به درستی که وجه حکمت در این باره آشکار نشود، مگر پس از ظهورش؛ چنان که وجه حکمت کارهای خضر - از سوراخ کردن کشتی، کشتن نوجوان تا برپاداشتن دیوار شکسته، برای موسی روشن نشد مگر پس از آنکه از هم جدا شدند. و همچنین چون دانستیم که خداوند - تبارک و تعالی - حکیم است. تصدیق میکنیم که همه افعال او حکیمانه است هر چند وجه آن برای ما منکشف نباشد، ای پسر فضل! این امری از امور خدای تعالی و سرّی از اسرار خدا و غیبتی از غیوب او است>.38
شیخ مفید(ره) و علت غیبت
مفید(ره) در الارشاد، بابی به عنوان <روایات و نصوصی که بر امامت امام دوازدهم آمده> اختصاص داده است. او در این باب، سیزده خبر میآورد و در پایان مینویسد: این اخبار تعداد کمی از روایاتی است که دربارهِ دوازدهمین امام آمده است، روایات در این مورد بسیار زیاد است که اصحاب حدیث آنها را به شکل کتاب تدوین کردهاند. از جمله کسانی که احادیث را همراه با شرح و تفصیل تدوین نموده، محمد بن ابراهیم اباعبدا نعمانی در کتاب الغیبه است.39
البته مفید(ره) به کتاب <کمال الدین و تمام النعمه و در اثبات غیبت و حجت و کشف حیرت> اشارهای ندارد و خودش هم در الارشاد باب یا فصلی را به علت یا حکمت اختصاص نداده است.
درسال 373،40 چهل سال قبل از وفات ایشان، قسمت هایی از مناظرات خود را جمع آوری نموده، به شکل کتاب در آورده و منتشر کرد. البته جز کتاب <الفصول المختاره که سید مرتضی علم الهدی آن را گزینش نموده است - هیچ کدام از آنها به دست ما نرسید است.
دوفصل از آن اختصاص به مناظراتی دربارهِ غیبت دارد. فصل اول در هشت صفحه و فصل دوم در سه صفحه است که بیشتر به حکمت <ترس برجان> میپردازد.41
ایشان بعد از آن رساله <الفصول العشره فی الغیبه> را نوشت و در مقدمهِ آن گفت: و بعد از آنچه در این ابواب نگاشتم و به گونه سؤال و جواب، معانی آن را شرح دادم و از قرآن و سنت و عقل شواهدی بر آن آوردم؛ رغبتی پیدا شد برای آنکه در فصلهای مختص به امامت صاحبالزمان و پدران بزرگوارش و همچنین مواضع شبهه دار آنان، نکاتی را ذکر کنم.
فصل چهارم این رساله عبارت است از <انگیزهِ پنهان شدن ولادت امام ،علیهالسّلام، چه بود و علت مخفی بودن امر و غیبت چه بوده است>.42
سید مرتضی و علت غیبت
سید مرتضی علم الهدی (م 436) از کتاب (العیون و المحاسن)، فصلهایی را اختیار کرده و یک کتاب اعتقادی به نام الذخیره نوشته است.43 دراین کتاب آمده است: چنانچه کسی بگوید: اگر این امکان هست که امام،علیهالسّلام، به گونهای غایب باشد که کسی با او در ارتباط نباشد و آن گاه که ایمن از ترس باشد آشکار شود، پس چه فرقی است بین آن و بین اینکه خداوند او را معدوم کند و آن گاه که امنیت برای امام حاصل شود، او را زنده کند و یا دگر باره او را به وجود آورد؟!
شیخ طوسی (ره)، این مطلب را به تلخیص الشافی نقل کرده و در دو صفحه به آن پاسخ داده است.44
قبل از این سؤال و جواب، چندین پرسش و پاسخ در محور <علت ترس برجان> در پانزده صفحه، در کتاب وجود دارد. همین سؤالات و جوابها و غیر آنها نیز به تعداد همین صفحات، در آخر جزء چهارم، حول همین محور تکرار شده است.
شیخ طوسی(ره) و علت غیبت
ابوجعفر محمد بن الحسن بن علی الخراسانی (شیخ طوسی).
در سال 432 و در سن 47 سالگی کتاب الشافی فی الامامه را خلاصه کرده و در آن تعدادی سؤال و اشکال دربارهِ غیبت از کتاب الذخیره (سید مرتضی) ذکر کرده و به آنها پاسخ گفته است.
در سال 447، شیخ بزرگواری از او میخواهد که کتابی دربارهِ مباحث ذیل بنگارد: 1- غیبت و علت غیبت صاحب الزمان؛ 2- علت طولانی شدن غیبت حضرت با وجود شدّت نیاز به او و پر شدن زمین از فساد و هرج و مرج و نیرنگ؛ 3- چرا ظهور نمیکند؟ 4- چه مانعی بر سر راه ظهور آن حضرت وجود دارد.
شیخ طوسی(ره) به آن شیخ بزرگوار، پاسخ مثبت داده، سخنانی بیان و جای شک و شبههای باقی نگذاشت.
وی مینویسد: در کتاب خود، کلام را طولانی نمیکنم، چرا که خسته کننده است. در کتاب امامت من و نیز در کتابهای شیخ مفید و سید مرتضی، مفصلاً و با نهایت استقصا، در این زمینهها مطلب بیان شده است. من سؤالهای مختلف این باب را پاسخ میدهم و بر صحت آنچه میگویم، روایاتی ذکر میکنم تا تأکیدی بر گفته هایم باشد.45
شیخ طوسی(ره) کتاب خود را با عنوان <فصل فی الکلام فی الغیبه> آغاز میکند و در اواخر مناقشهِ خود با <واقفیه>، بعد از اثبات امامت حضرت مهدی(عج) مینویسد: وقتی امامت حضرت ثابت شد و دریافتیم آن حضرت از دیدگان پنهان است، خواهیم دانست که امام با وجود معصوم بودنو متعیّن بودن فرض امامت در او غایب نمی شود مگر به سبب علّتی، و یا ضرورت ایجاب کند که او غایب باشد.
حال که آن علّت یا ضرورت بر ما روشن نیست46؛ میدانیم که امام پنهان نمیشود، مگر آنکه یک امر حکیمانه به او این اجازه را بدهد؛ هرچند مفصلاً آن امر را نشناسیم47.
علت غیبت در کتاب الغیبه، همان است که در تلخیص الشافی فی الامامه آمده است؛ یعنی <ترس برجان>. از جمله اینکه ظالمان ایشان را ترساندند و ایشان را از تصرفات منع نمودند48 و علت پنهان شدن حضرت از اولیا نیز چنین بود.49
طوسی(ره) و علت ترس بر جان
عنوان فصل پنجم کتاب چنین است: <در بیان علت مانع از ظهور صاحب الامر> و در آغاز آن مینویسد: جز ترس از کشته شدن، هیچ علتی مانع از ظهور حضرت نیست و البته اخباری نیز با این بیان وارد شده است که گفتهِ ما را تأیید میکند. شیخ طوسی حدود بیست خبر از اهل بیت،علیهمالسّلام، ذکر میکند.
اولین خبر در این فصل، حدیثی از زراره است که: <امام باقر،علیهالسّلام، یا امام صادق،علیهالسّلام، فرمود: برای قائم،علیهالسّلام، قبل از ظهورش غیبتی است، زراره میگوید: به امام عرض کردم: چرا؟ امام فرمود: از قتل میترسد>.50
در خبر ششم زراره نقل میکند که: <امام صادق،علیهالسّلام، فرمود: همانا برای قائم (عج) قبل از آنکه قیام کند غیبتی است، زراره میگوید: به امام عرض کردم: چرا؟ امام فرمود: میترسد و بادستش به شکمش اشاره کرد>.51
طوسی (ره) و حکمت آزمایش الهی
در خبر آخر، زراره روایت میکند که امام صادق،علیهالسّلام، فرمود: <... جز اینکه خداوند دوست دارد شیعیان را آزمایش کند...>.
شیخ طوسی در این باره مینویسد: <هیچ علتی جز ترس از کشته شدن، مانع از ظهور حضرت نیست>، به همین دلیل وی بر این جمله از روایت اضافه میکند: <اما آنچه که در اخبار آمده است از جمله: آزمایش شیعیان در حال غیبت و سخت بودن امر بر آنان و آزمایش ایشان با صبر بر آن - از سختیهای این زمان خبر میدهد؛ نه اینکه خداوند امام را غایب کرد، تا چنین شود؛ بلکه سبب غیبت، ترس است و آن اخباری که از جریانات زمان غیبت سخن به میان، میآورند، بر ثواب صبر بر این مشکلات و سختیهای مؤمنین تأکید دارد تا در نتیجه به دین خود تمسّک جویند.
در ادامه دوازده خبر ذکر میکند.
نخستین آنها، خبر محمدبن منصور الصیقل از امام صادق است که کلینی، نعمانی و صدوق(ره) هم آن را نقل کردهاند. سپس روایتی هست که نعمانی از ابن ابی نصر بزنطی از امام رضا،علیهالسّلام، نقل کرده است. بعد از آن روایتی آمده است که کلینی، نعمانی و صدوق(ره) از علی بن جعفر از برادرش امام موسی کاظم نقل کردهاند. بعد از آن روایتی هست که این سه بزرگوار از مفضل بن عمر الجعفی از امام صادق،علیهالسّلام، نقل کردهاند. پس از آن روایتی ذکر میکند که کلینی و نعمانی (ره) از علی بن یقطین به نقل از امام کاظم آوردهاند، روایات دیگر، علّت غیبت را یا مطلق امتحان و آزمایش میدانند و یا بدون اینکه علّت آن را بیان کنند، اختصاص به غیبت دارند. ادامه دارد
------------------
پینوشتها:
1. رجال نجاشی، 377 شماره 1027.
2. کلینی، کافی ج1، 336.
3 . همان، ص 336، ح 2 باب دوم از غیبت .
4. همان، ص 336، ج 5.
5. همان، ص 370، ج 6 و 3.
6. همان، ص 337، ج 5.
7. همان، ص342، ج 27.
8. عین الغزال، ص 12، مرآه العقول، ج 1، ص 396.
9. نعمانی، الغیبه، ص 9.
10. همان، ص 11 - 13.
11. همان، جز، ص 4.
12. همان، ص 4 .
13. همان، ص 115.
14. همان، ص 122.
15. همان، ص 128.
16. همان، ص 92.
17. همان، ص 110.
18. همان، ص 140.
19. همان، ص113و 114، ح 47و 48.
20. همان، ص 117و 118، ص 110، ج 25.
21. همان، ص 116، ح 55، 56 و 57.
22. همان، ص 125، ح 86 و 90.
23. کافی، ج 1، ص 369، ح 6 نعمانی الغیبه، ص 198، ح 14.
24. طوسی، الغیبه، ص 308.
25. عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 279.
26. کمال الدین، ص2و3.
27. همان، ص2.
28. نساء، آیهِ 164.
29. کمال الدین و تمام النعمه، 20-22.
30. همان، ص20.
31. همان، ج2، ص342، ح23، 346و 32.
32. همان، ص347، ح35.
33. همان، ص 348، ح 37.
34. همان، ص 356، ح 51.
35. همان، ص482، ح11.
36. همان، ص3.
37. همان، ص 479، ح 1-5.
38. همان، ص 482، ح 11.
39. الارشاد، ج 2، ص 350.
40. ا لفصول المختاره، ص321.
41. الفصول المختار، ص 11- 118 و ص 327 - 331.
42. الفصول العثره فی الغیبه، ص 3 و 4.
43. ایشان بعد از آن اشکالات و نقض هایی که قاضی عبدالجبار معتزلی بر امامت عمومی و امامت حضرت حجت (عج) وارد کرده است، پاسخ میدهد.
44. تلخیص الشافی ج1، ص104-107، عن الذخیره، 419 و 420.
45. طوسی، الغیبه، ص 2 و 3.
46. همان، ص1و2.
47. همان، ص 85.
48. همان، ص 90.
49. همان، ص 85.
50. همان، ص 332، ح 274.
51. همان، ص 333، ح 279.
منبع:
مجله انتظار
http://www.entizar.ir/page.php?page=showarticles&id=120